جدول جو
جدول جو

معنی نیابت کن - جستجوی لغت در جدول جو

نیابت کن(رِشْ / رُشْ وَ / وِ دِهْ)
نایب:
که تا شاه بر حل و عقدی که داشت
نیابت کن خویش را برگماشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِشْ /رُشْ وَ / وِ)
عابد. نیایشگر. عبادتگر. که دعا خواند و ستایش کند:
ز پاکی ورا خانه خویش خواند
نیایش کنان را بدان پیش خواند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
خلیفه. جانشین. وکیل. (ناظم الاطباء). نایب
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نابودکننده. فانی کننده. (ناظم الاطباء). معدوم کننده:
اول و آخر به وجود وصفات
هست کن و نیست کن کاینات.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیایش کن
تصویر نیایش کن
عبادت کننده پرستنده:جمع نیایش کنان: (ز پاکی ورا (کعبه) خانه خویش خواند نیایش کنان را بدان پیش خواند) (شا. بخ 1846: 7)
فرهنگ لغت هوشیار
جانشین، داد گوی داد گزار (وکیل داد گستری)، به نمایندگی جانشین قائم مقام، وکیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیست کن
تصویر نیست کن
معدوم کننده، فانی کننده
فرهنگ لغت هوشیار